به گزارش خبرگزاری فارس از لنگرود، بهراستی چه راهی کوتاهتر از آنکه برای احیای ارزشهای والای انسان شهادت برگزیده شود و محمدرضا باروتکار این سرباز راستین امام زمان (عج) چه زیبا این را برگزید و شتابان به دیدار معبود شتافت.
آری زندگی سراسر تحرک محمدرضا از سال ۱۳۴۰ در یک خانواده مذهبی و تنگدست آغاز شد، او عاشقانه به مردم مستضعف و مردم جامعه عشق میورزید و در راه خدمت به آنان سر از پای نمیشناخت، هنگام تحصیل به علت محرومیتهایی که در طول عمر کوتاه خود داشت ناگزیر به کارگری هم میپرداخت، آنهم نه کاری پرسود که دردهای زندگیاش را درمان کند، بلکه تلاشی که در پایان روز برای او لباسی بود چرکین و صورتی دردمند و دستانی مجروح و پینهبسته باقی میگذاشت، چراکه او آخر فرزند رنج و فقر بود.
محمدرضای این قصه با حرکت تند و سریع زمان تکامل یافت تا انجام نوری پرفروغ از افق تیره آسمان ایران درخشیدن گرفت و ابر مردی پیامبرگونه صفحه روشنی بر صفحات تاریک و سیاه تاریخ گشود و انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی به پیروزی رسید، محمدرضا انسانی متفاوت شده بود چون تابش خورشید انقلاب شعلههای خاموش ناشدنی در خانه جانش افروخته بود و این شعله او را سریعتر بهپیش میراند.
درست زمانی را که انقلاب در اوج خود بود، شهید باروتکار در تمامی تظاهرات و راهپیماییها بهطور فعال حضور چشمگیر داشت، بعد از پیروزی انقلاب وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی لنگرود شد و مدت ۱۰ روز در این ارگان مشغول پاسداری از حریم مقدس اسلام شد و هر جا و در هرزمانی که موقعیت را مناسب میدید شروع به ترویج فرهنگ اصیل اسلام میکرد.
جوانان محل را در مسجد جمع و به مشکلات آنان رسیدگی میکرد و آنان را به راه راست، راه حق و عدالت رهنمون میساخت، محمدرضا کسی بود که تمامی افراد محل به او عشق میورزیدند، مخصوصاً خانوادههای تنگدست چراکه او به مستضعفین و زحمتکشان ایران اسلامی علاقه خاصی داشت، به دوستان خود میگفت: «اگر جنگ نبود، اگر غم نبود اگر درد نبود، اگر رنج نبود اگر...، آیا زندگی معنی داشت؟ با بودن اینهاست که انسان در آزمایش قرار میگیرد».
پس از شروع جنگ تحمیلی محمدرضا روانه خدمت مقدس سربازی شد و در جبههها یکی از غرورآفرینان لشگر اسلام بود، دریکی از نامههایش خطاب به پدرش نوشت: «یک روزی خدا مرا به تو داد و یک روزی هم مرا از دستت خواهد گرفت مواظب باش که در این امتحان پیروز شوی» و در نامهای خدمت مادر بزرگوارش نوشت: «مادرم شما باید افتخار کنید که چنین فرزندانی مانند؛ تقی و فرزند حقیری همچون من که آنها با نظر لطف خدا از راه به در نشدند مانند بعضیها دنبال فساد نرفتند و در جبههها مشغول خدمت به اسلام و انقلاب اسلامی مانند دیگر فرزندان این ملت هستند و این باید باعث سرافرازی شما باشد».
زمانی که مدت خدمت سربازی محمدرضا به سررسید برگپایان خدمتش آماده بود اما به فرمانده اش گفت: «تا زمانی که جنگ است من در جبهه خواهم ماند».
مدتی بعد به مرخصی آمد و در ۲۰ بهمن ۱۳۶۰ با خانم شهربانو خرسند دریاکناری ازدواج کرد و نوعروس را تحویل پدر و مادرش داد، پیش از مراسم عقد بالباس محقر وارد وادی شد و با شهیدان اسلام عقد و پیمان بست که راهشان را ادامه خواهد داد؛ پس از مراسم عقد به جبهه رفت و آنچنان دلاور و شجاع بود که زبان زد تمامی سربازان قرارگرفته بود، شهید باروتکار یکی از پرفروغترین ستاره تیپ ۲ زرهی دزفول بود و در دایره سیاسی ایدئولوژیک پادگان فعالیت گسترده داشت.
تمام نمازهای جماعت این شهید والامقام به امامت او اقامه میشد چراکه عارف و مرد خدا بود، او مقلد و عاشق روحالله بود، حامی محرومان، معلم جوانان و یک انسان کامل و اسوه بود تا جایی که پدر بزرگوارش درباره او میگفت: محمدرضا پسرم نبود او معلم من بود، او سرپرست من بود. من خوشحالم که چنین فرزندی داشتم و به مهمانی خدا فرستادم او همیشه در آتش عشق به شهادت میسوخت.
آری عشق به شهادت و پیوستن به ملکوت اعلی و به لقا الله رفتن او را از حجله عروسی به عرصه جهاد و بستر شهادت میکشاند، در آخرین مرحله از مأموریت به همراه دیگر برادران سرباز و یاورانش عازم جبهه حق علیه باطل شد و به کربلای خونینشهر رفت و پس از مدتها که از رشادت او در مبارزه با ظلم گذشت در روز ۱۳۶۱/۰۲/۲۵ که در خط مقدم جبهه و در نزدیکی دشمن قرار داشت براثر اصابت ترکش همانند پروانهای که عاشقانه بهسوی آتش شمع کشیده میشود و به معشوق میرسد او نیز به معشوق جاویدانش رسید و بهسان هزاران شهید دیگر در کربلای ایران اسلامی خاطره شهدای صدر اسلام را زنده کرد و تاریخ را دیگربار تجسمی عینی بخشید.
بخشی از مناجات عاشقانه شهید محمدرضا باروتکار با پروردگارش:
بارخدایا! تو حامی مستضعفان و محرومان و ستم دیدگانی، اگر یاری و نصرت تو نبود، میرفت که خون شهیدانمان پایمال شود. خداوندا! به ما توفیق بندگی و طاعت عنایت فرما تا هر آنچه میخواهی جامهی عمل بپوشانیم که خواست تو خواست همهی مستضعفین و بیچارگان است.
بارالها! انقلاب خونین ما را یاری ده و با ایثار و جان گذشتگی و عشق و با شهادت و جهاد و ایمان به راه و شهامت برای مبارزه با دشمنان انقلاب بهخصوص آمریکای خیانتکار عطا بفرما.
خداوند بزرگ! نصرت مسلمین را بر کفار و مستضعفین را بر مستکبرین خواهانم.
خدایا عفوم کن! عفوم کن بهحق اشکهای علی بهحق زهرا عفوم کن. خدایا! بهحق بابای یتیمان حسین (ع) و به تشنگی حسین و به شهادت او و عباس عفوم کن. بهحق بدن پارهپاره علیاکبر، به حلقوم چاک خورده علیاصغر، به جوانی قاسم عفوم کن و اگر بر من منت نهی شهادت را نصیبم کردی به خانوادهام صبر عنایت کن و دوستانم را ادامه گر راه من قرار ده.