مرور روزنامه‌های سه شنبه ۶ تیر
سرکوب قیمت به جای کاهش تورم، روسیه پس از شورش واگنر، مسمومیت‌های الکلی سریالی، پرداخت هزینه گرانی‌ها ازجیب مردم، اقتصاد؛ محور سخنان سران سه قوه، جبهه پایداری به تصفیه کامل فکر می‌کند؟، نشانه‌های صعود در بورس، تکرار خطای زلنسکی توسط سوئدی‌ها، اوقاف را نظام‌مند و نظارت‌پذیر کنید و چرخش استراتژیک ایالات متحده در عربستان از مواردی است که موضوع گزارش‌های خبری و تحلیلی روزنامه‌های امروز شده است.
کد خبر: ۱۱۱۲۳۴۰
تاریخ انتشار: ۰۶ تير ۱۴۰۲ - ۰۹:۱۳ 27 June 2023

به گزارش «تابناک» روزنامه‌های امروز سه شنبه ۶ تیرماه در حالی چاپ و منتشر شد که بازگشت فنس‌ها به میانکاله، تأکید رؤسای قوا بر عملکرد یکپارچه، تناسبی شدن انتخابات تهران در ابهام و ادامه تحلیل‌ها درباره تحولات روسیه در صفحات نخست روزنامه‌های امروز برجسته شده است.

 
 


در ادامه تعدادی از یادداشت‌ها و سرمقاله‌های منتشره در روزنامه‌های امروز را مرور می‌کنیم: 

 

افراط و تفریط ایرانی در شورش واگنر


علی ودایع طی یادداشتی در شماره امروز مردمسالاری با عنوان افراط و تفریط ایرانی در شورش واگنر نوشت: اوضاع مسکو ظاهرا آرام است. گویا هرگز «یوگنی پریگوژین» فرمان شورش علیه ارتش سرخ را صادر نکرده است. کرملین می‌گوید که روی جبهه‌های جنگ با اوکراین متمرکز است و می‌خواهد صفوف خود را مقابل ائتلاف غرب منسجم‌تر از گذشته حفظ کند.
فارغ از بازگشت شرایط عادی به روسیه، رسانه‌های جهان همچنان درباره دستپخت سرآشپز سابق کرملین بحث می‌کنند. آمریکا اگرچه مدعی پیش بینی شورش گروه واگنر است، اما اعتراف می‌کند که سرعت پایان داستان برایش غیرقابل باور است. برخی می‌گویند که پریگوژین تاوان خیانت به «ولادیمیر پوتین» را خواهد پرداخت و برخی دیگر معتقدند که همه داستان یک نمایش بزرگ به کارگردانی کرملین بوده است. نکته جالب اینجاست که بنا به روایت واشنگتن، شخص پوتین از پیش در جریان شورش واگنر قرار گرفته بود، اما طرفین به خوبی توانستند مانع یک جنگ داخلی بزرگ و خون‌ریزی شوند؛ واگنر، ارتش و گارد ملی روسیه هیچ‌کدام به سمت خشونت‌های متداول روسی در نافرمانی‌های تاریخی نرفتند. شاید پریگوژین از ابتدا هم بنا به یک جنگ تمام‌عیار نداشت.
ناگفته نماند که اولیگارش محبوب پوتین هرگز علیه او موضع‌گیری صریح نکرد و آقای تزار را به شکل مستقیم به چالش نکشید. دعوای فرمانده واگنر و فرمانده ارتش روسیه، دعوای دو رقیب قدرتمند در خانواده و جاه‌طلبی آن‌ها بود. تبعات و نتایج شورش واگنر نیازمند زمان است تا تاثیر خود را نشان دهد، اما آنچه که می‌توان گفت این است که فعلا اوکراینی‌های سرخورده از ناکامی ضدحملات بهاره، دیگر با ظرف پاپ کورن شورش واگنر و تحولات روسیه را دنبال نمی‌کنند. بنیان‌های ریشه‌ای قدرت پوتین همچنان در جامعه، اقتصاد و نظام روسیه حفظ شده است؛ البته او احتمالا برخی سیاست‌هایش را تغییر خواهد داد.
در این میان، واکنش افکار عمومی مردم و بعضا مقامات ایرانی نسبت به شورش واگنر یک رویکرد کاملا افراط و تفریط سیاه و سفید بود. گروهی که شیفتگان شرقی محسوب می‌شوند؛ با عتاب و خطاب گفتند که بازهم پای سازمان سیا و غرب در میان است در حالی که رسانه‌های منصوب به کرملین و شخص رئیس‌جمهوری روسیه هم هرگز چنین دیدگاهی نداشته است.
دیدگاهی که ریشه همه مشکلات را در توطئه غرب و اقدامات تخاصم‌آمیز غرب می‌بیند تحلیل غلط از وضعیت روسیه ارائه کرده است. رسانه‌های این گروه با نگاه کتمان به شورش نگاه کردند که غلط بود.
گروهی که دشمنان شرقی محسوب می‌شوند؛ به گونه‌ای موضع‌گیری و تحلیل کردند که گویی هر لحظه کاخ کرملین به آتش کشیده و پوتین خیلی زود اعدام خواهد شد. این گروه که معتقدند کلید همه مشکلات در تعامل با غرب نهفته است حرف از پیشروی سریع اوکراین در جبهه‌های جنگ با روسیه زدند. رسانه‌های اپوزیسیون‌نشین هم نشان دادند که در تفسیر میلی اوضاع رقیب سرسخت برخی رسانه‌های داخلی هستند.
نکته بنیادین این است که تحلیل‌گران ایرانی هم در نگاه به وارثان تزاری دچار افراط و تفریط هستند در حالی که باید بپذیریم روسیه، روسیه است.
کشوری قدرتمند با فرهنگ سیاسی خاص و پیچیدگی‌های منحصر به فرد که سیاست‌مداران چپ و راست ایرانی به آن اعتنایی نمی‌کنند. نگاه سیاه و سفید همیشگی تهران به مسکو مساله‌ای است که منافع ملی ایران را به مخاطره انداخته است.
مساله جالب‌تر در تحلیل واکنش جامعه ایرانی به شورش واگنر اینجاست که مخاطبان تنها خبر‌هایی که مطلوبشان بود را دنبال کردند. مخاطب ایرانی بعضا اطلاعاتی که خلاف باورهایش بود را نمی‌پذیرفت؛ البته ما ردپای این رفتار را در موضوعات متنوع دیگر هم به خوبی می‌توانیم مشاهده کنیم. فقر سواد رسانه‌ای و سیاسی در جامعه ایرانی، رفتار یکجانبه رسانه‌ای در کنار نگاه سیاه و سفید همیشگی مسائلی است که بستر مناسبی برای هزینه‌سازی در کشورمان ایجاد می‌کند.


تسلسل باطل مربیان شکست خورده فوتبال


فریدون حسن طی یادداشتی در شماره امروز جوان با عنوان تسلسل باطل مربیان شکست‌خورده فوتبال نوشت: آموزش و دانش‌افزایی دو موضوع مهمی است که هیچگاه در فوتبال ایران جدی گرفته نشده و نمی‌شود. طی همین چند روز گذشته چند دوره سرمربیگری از درجه A گرفته تا درجه D برگزار شد و برخی هم شرکت کردند، اما تقریباً هیچ کدام از آن‌ها جایگاهی در بین تیم‌های فوتبال ندارند و صرفاً برای دل خودشان در این کلاس‌ها حضور پیدا کردند.
همزمان با برگزاری این دوره‌ها، فصل نقل و انتقالات فوتبال ایران هم شروع شده است، فصلی که تا دلتان بخواهد مربی جابه‌جا می‌شود، اما در این جابه‌جایی آنچه که کوچک‌ترین اهمیتی ندارد، دانش مربی و نتایج کسب شده و در یک کلام موفقیت‌های اوست. یک مربی هرچه تیم دلالی قوی‌تری داشته باشد و لابی‌گری را بهتر یاد گرفته باشد، صاحب تیم بهتری می‌شود، حالا فصل قبل هر نتیجه‌ای گرفته باشد مهم نیست.
به این اسامی توجه کنید؛ جواد نکونام، سیدمهدی رحمتی، ساکت الهامی، مجتبی حسینی، محمد ربیعی، محمود فکری و مهدی تارتار و برخی دیگر که طی روز‌های آینده اسم‌شان بر سر زبان‌ها می‌افتد. این تنها نام چند نفر از لیست مربیان شکست‌خورده، پرحاشیه و ناموفقی است که همیشه و حتی در اوج ناکامی تیم برای آن‌ها پیدا می‌شود. بدون اینکه بخواهند کوچک‌ترین زحمتی به خودشان در خصوص دانش‌افزایی و آموزش و یادگیری فنون و تخصص‌های مربیگری بدهند.
هر کدام از نام‌هایی که برده شد در تیم‌های قبلی خود با شکست روبه‌رو شدند و بدون اینکه آورده خاصی برای فوتبال داشته باشند به راحتی از تیمی به تیم دیگر جابه‌جا می‌شوند و همان راه و روش قبلی را در پیش می‌گیرند و این نیست جز حاکمیت دلال‌ها بر فضای فوتبال. به جرئت می‌توان گفت که یکی از علل اصلی عقب‌ماندگی فوتبال ایران در رده باشگاهی که به تیم ملی نیز کشیده می‌شود همین چرخه معیوب و فاسد گردش مربیان ناکارآمد و شکست خورده در لیگ‌هایمان است. مربیانی که برخی از آن‌ها بدون سپری کردن بدیهی‌ترین آموزش‌ها بلافاصله بعد از پایان دوران بازی روی نیمکت مربیگری نشسته‌اند، حتی با وجود شکست‌های بی‌شمار و با توجه به ارتباطات خوبی که با شبکه‌های دلالی دارند هنوز می‌توانند به راحتی از تیمی به تیم دیگر منتقل شوند.
در چنین فضایی نباید توقع پیشرفت و موفقیت داشت. وقتی حتی تیم‌های بزرگ و پرهوادار ایران طی چند فصل تحویل چنین مربیانی می‌شوند و با وجود عملکرد ضعیف باز هم این اتفاق تکرار می‌شود، چگونه می‌توان توقع داشت که فوتبال باشگاهی در سطوح بالاتر حرف برای گفتن داشته باشد. فوتبال باشگاهی ایران، به‌خصوص در سطح مربیان دچار تسلسلی باطل شده که خلاصی از آن به این سادگی‌ها نیست، مگر اینکه سازمان لیگ و فدراسیون فوتبال برنامه جامع و لازم‌الاجرایی برای بالا بردن سطح فنی مربیان داخلی در پیش بگیرند. برنامه‌ای که تمام مربیان ملزم به شرکت در آن باشند تا حداقل به ضرب و زور هم که شده اندکی دانش فنی خود را بالا ببرند و مربیگری را از منظری تازه‌تر نگاه کنند.

 

 

«پشه مالاریا» علیه پوتین 


جلال خوش‌چهره طی یادداشتی در شماره امروز ابتکار «پشه مالاریا» علیه پوتین نوشت: با عنوان «رونالدریگان» در نیمه نخست دهه هشتاد میلادی قرن گذشته به عنوان رئیس جمهوری ایالات متحده پا به کاخ سفید گذاشت. آن هنگام جنگ سرد میان دو امپراتوری شرق و غرب در اوج خود بود. همه دغدغه ریگان، شکست اتحاد جماهیر شوروی و اضمحلال امپراطوری به قول او «شیطان» بود. یک افسر اطلاعاتی اروپایی در مشورت با رئیس جمهور ریگان، ایده‌ای را با او برای تحقق این هدف در میان گذاشت که با استقبال روبروشد. ایده، عبارت از اجرای عملیات مسکیتو (Mosquito) یا «عملیات پشه مالاریا» علیه اقتدار کرملین در گستره داخلی و خارجی امپراطوری بود. کارویژه عملیات «مسکیتو» را افسر اطلاعاتی اروپایی چنین شرح داد: «اگرچه پشه مالاریا نمی‌تواند خرس را بکشد، ولی می‌تواند آنقدر او را آزار دهد که دیگر نتواند بخوابد؛ نتواند چیزی بخورد و از آن همه وز وز گیج شود... تا به حال هیچ کس ندیده که خرس یک پشه مالاریا را بکشد؛ بنابراین پشه می‌تواند یک دشمن بسیار خطرناک باشد.» پشه‌های مالاریای پیشنهادی آن هنگام، بنیه اقتصادی، تحولات لهستان و اشغال افغانستان از سوی ارتش اتحاد جماهیر شوروی بود؛ سه متغیری که سرنوشت امپراطوری شرق و جنگ سرد را رقم زد. حال به نظر می‌رسد همین عملیات علیه اقتدار «ولادیمیر پوتین» و ارتش روسیه در اوکراین درحال اجراست. ماجرای شورش ۳۴ ساعته ارتش مزدور «واگنر» به رهبری «یوگنی پریگوژن» علیه اقتدار ارباب خود پوتین، از مناظر مختلف تفسیر و تحلیل شده و همچنان ادامه دارد. روس‌ها این اتفاق به ظاهر کنترل شده را دست‌ساخت دشمنان غربی‌شان می‌خوانند. در این‌حال، ناظران بیرونی و به ویژه رهبران غربی، آن را بحرانی ادامه دار و فزاینده تحلیل می‌کنند که ریشه در مشکلات داخلی روسیه و شیوه رهبری پوتین دارد. در این میان یک وجه مشترک در نظرات متعارض وجود دارد؛ این‌که شورش واگنرها، آخرین تلاش برای عقب راندن و بسا سقوط دولت پوتین و عقب نشینی ارتش روسیه از اوکراین - مانند آنچه در گذشته در افغانستان و کشور‌های اروپای شرقی و مرکزی در اواخر ۱۹۸۹ میلادی رخ داد – نیست. شاهد این مدعا نه شکست واگنر‌ها در لشکر کشی به سوی مسکو و براندازی وزیر دفاع و رئیس ستاد مشترک روسیه، نه فرار فضاحت‌بار یوگنی پریگوژن به بلاروس و نه حتی احساس خوش اوکراینی‌ها از این ماجراست. آنچه نوک کوه یخ را نشان می‌دهد، واکنش مردم روسیه است. شهروندان روس نه از واگنر‌ها در برابر تهدید‌های مسکو و پوتین حمایت کردند و نه در حمایت از کیان دولت، ارتش و اقتدار پوتین در برابر مهاجمان وارد صحنه شدند. بی تفاوتی شهروندان روس به این ماجرا، همان خطری است که پوتین و ارتش زیر فرمان او را در ادامه جنگ با اوکراین تهدید و بلکه دچار تردید می‌کند. دولت‌ها بدون داشتن حمایت مردم خود در داخل، نتیجه اقدام‌هایشان در بیرون از مرز‌ها به هرج و مرج و آشفتگی داخلی می‌انجامد. از این روست که معمولا رخداد‌های سیاسی شبیه آنچه در شنبه گذشته رخ داد را باید در دو وجه تحلیل و تفسیر کرد: یکی آنچه به گونه اخبار رسمی، می‌بینیم و می‌شنویم. دیگری تحولات پنهان یا وقایعی است که در پشت صحنه‌ها، در تاریکی و در دل شب‌ها در حال انجام است. «مارتین گریفیتس» نظریه پرداز روابط بین‌الملل به «واقعیت‌های بیشعور» در بررسی رخداد‌ها و پدیده‌های سیاسی اشاره دارد. او در تبیین این عنوان در کتاب معروف خود که درباره ویژگی‌های روابط خارجی در قرن بیست‌ویکم است می‌نویسد: «توانایی ما با مشاهده واقعیت‌ها، محکوم برداشت‌های ما در این خصوص است؛ این‌که چه واقعیت‌هایی وجود دارند و چه واقعیت‌هایی می‌توانند وجود داشته باشند.» واقعیت‌هایی که می‌توان حدس زد علیه اقتدار پوتین و ارتش مهاجم او در اوکراین وجود دارد؛ همان‌هایی است مانند پشه مالاریا به جان خرس افتاده است. فارغ از هرگونه توطئه اندیشی در باره آنچه واگنری‌ها را به شورش علیه اقتدار پوتین واداشت، این تجربه نشان داد که مسکو اکنون با دو مشکل اساسی روبروست: حفظ مرز‌های امنیتی خود در چارچوب احیای امپراطوری تاریخ مصرف گذشته و خطر دامن‌گستری ناتو، یا حل مشکلات داخلی که رفته رفته خود را برجسته و تهدیدآمیز می‌نماید. این دومی همانی است که غرب و خاصه امریکا بر روی آن سرمایه‌گذاری راهبردی کرده‌اند. غربی‌ها در جنگ اوکراین تاکنون «بازی در کنار میدان» را با ظرافت دنبال می‌کنند. این بازی برهم زننده الگویی است که «روس‌ها در خانه خود ایمن باشند و هرآنچه خرابی و ویرانی است، نصیب اوکراینی‌ها شود.» این روش با هدف تغییر رفتار پوتین یا جایگزین کردن دیگری به جای او در سریر قدرت روسیه جریان دارد. زیرکی دولت بایدن در رهبری غرب و بسا جامعه جهانی علیه پوتین و ارتش او، روغن‌کاری ریل لغرانی است که قطار پوتین بر روی آن در حال حرکت است. غربی‌ها ممکن است در روسیه سبب ایجاد بحران نباشند، اما در تشدید آن درنگ نخواهند کرد. شورش واگنر‌ها این فرصت را به غرب داد که چگونگی نگرش پوتین و متحدان داخلی – و حتی خارجی – او را هنگام بروز بحران بزنگاهی، محک بزنند؛ چه چیزی آنان را می‌ترساند؟ میزان تحمل آنان در هضم بحران چه اندازه است؟ عمل‌گرایی آنان در عقب‌نشینی‌های تاکتیکی هنگام روبرو شدن با چالش‌ها چگونه است؟ و سرانجام چه عواملی موجب تزلزل در اعتماد به نفس آنان می‌شود؟ پوتین از ابتدای لشکر کشی ارتش روسیه به اوکراین، در حالیکه به صورت یک مهاجم قدرتمند بروز کرد، اما بلافاصله نزد افکار عمومی و جامعه بین المللی، مجبور به دفاع روانی شد. همین مهم او را برای خطر کردن بیشتر در صحنه جنگ و درون کشورش محتاط کرده است. او اکنون با کاهش درآمد از یک‌سو و افزایش هزینه‌های جنگی از سوی دیگر روبه‌رو است. هردو عوامل بالا، در چگونگی حفظ انسجام ملی بازتاب خواهد یافت. غرب خستگی پوتین و ارتش او را با نگاه به تحولات داخلی روسیه دنبال می‌کند. عملیات «مسکیتو» نخستین نتایج خود را با شورش واگنر‌ها و سکوت معنا دار مردم روس، بروز داده است. بی‌جهت نیست که رهبران غرب، آینده روسیه را پر از ماجرا‌های تازه‌تر پیش بینی می‌کنند. سیاست‌های راهبردی غرب همانی است که رونالد ریگان علیه امپراطوری اتحاد جماهیر شوروی در دستور کار قرار داد؛ خرس را عاصی و خسته کن!

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار