روزنامه اطلاعات در یادداشت سردبیر، علیرضا خانی با عنوان «/اقتصاد به زبان ساده ـ ۴
اشتغال» این گونه آورده است:
«شغل برای همه»، شعار همه دولتهاست. اشتغال، زوایای مختلفی دارد. از زاویه اجتماعی، شغل عامل هویت یافتن افراد است. وقتی به کسی میگوییم چه کارهای؟ معنایش آن است که میخواهیم به زوایای شخصیتی و نگاه او به زندگی پی ببریم؛ بنابراین مشاغل، هر کدام از منزلت اجتماعی خاص خود برخوردارند و طبیعتاً در یک سطح نیستند. اما، نفسِ شغل فی حد ذاته اهمیت دارد. درست است که میان مشاغل تمایز قائلیم، اما شخص بیکار فارغ از اینکه ثروتمند باشد یا فقیر، باسواد باشد یا بیسواد اساساً فاقد هویت اجتماعی است. بیکاری، از نگاه جامعهشناسان یکی از عوامل بنیادین آسیبها و ناهنجاریهای اجتماعی است. بیکاری افراد را به سوی انواع آسیبها سوق میدهد. فرد بیکار هم به خاطر فراغت و فرصت مازادی که دارد و هم برای تأمین نیازهای روحی و روانی خود در مقایسه با فرد شاغل بیشتر به سمت رفتارهایی میرود که آسیبزاست. موضوع رابطه کنشهای فردی و اجتماعی با بیکاری، قصه مفصلی است که خارج از حیطه این مقاله است. اما اشتغال به مثابه رفتار اقتصادی حائز تفاوتهایی با اشتغال به مثابه معضل اجتماعی است. دولتها معمولاً به دنبال اشتغال کامل هستند. اشتغال کامل در یک کلام یعنی هیچکس ناخواسته بیکار نباشد. هر چند دولتها خود را متعهد میدانند که جامعه را به اشتغال کامل برسانند، اما از دیدگاه اقتصادی این امر نه امکانپذیر است و نه الزاماً کشور را به تولید کامل سوق میدهد. در واقع مفهوم تولید کامل، با مفهوم اشتغال کامل منطبق نیست. فیالمثل، تکنولوژی میتواند از میزان اشتغال بکاهد، اما تولید را افزایش دهد. در یک خط تولید فولاد یا اتومبیل که قبلاً ۵۰۰ نفر کار میکردند با بهرهگیری از تکنولوژی مدرن این اشتغال به ۱۰ نفر فروکاسته میشود، در عین حال که کیفیت تولید هم بالا میرود.
در واقع شعار تکنولوژی آن است که فرصت بیشتری در اختیار بشر برای رسیدگی به اندیشیدن و امور معنوی خود قرار میدهد. «دولتهای رفاه» توأم با رشد تکنولوژی برای جلوگیری از افزایش بیکاری، دست به اصلاحاتی در سازوکار اشتغال زدند. فیالمثل از ساعات کاری کاستند تا هم رضایتمندی بیشتر کارگران را به دست آورند و هم نیروی کار بیشتری به خدمت گیرند.
در کشورهایی مانند هند یا بنگلادش تقریباً مشکلی به نام بیکاری وجود ندارد و همگان به نوعی مشغول کارند. اما آیا این امر به معنای دستیابی به تولید کامل و موفقیت اقتصادی است؟ واضح است که پاسخ منفی است. اشتغال کامل با به کارگیری شیوههای ابتدایی تولید، در واقع کار زیاد با محصول کم است. مفهومی در اقتصاد خلق شده به نام «بهرهوری». این مفهوم به طور ساده یعنی به دست آوردن بیشترین بهره با کمترین کار و انرژی است. این امر به مدد تکنولوژی و مدیریت محقق میشود. براین اساس دستیابی به اشتغال کامل به روش هند یا بنگلادش، شاید از منظر اجتماعی به کاهش برخی آسیبها بینجامد، اما توجیه اقتصادی ندارد.
در این که «بیشترین اشتغال را با شیوههای ابتدایی تولید» فراهم آوریم یا «بیشترین بهرهوری را به کمک تکنولوژی و مدیریت» مهیا سازیم، پاسخ قاطع همه اهل علم انتخاب گزینه دوم است. در دنیای امروز هرگز نمیتوان تولید را فدای اشتغال کرد؛ بنابراین برای دستیابی به اشتغال بیشتر نباید به ابزارهای کهنه و ابتدایی تولید بازگردیم، بلکه باید حوزههای جدید فعالیت برای ایجاد ارزش افزوده فراهم آوریم که خود به خود اشتغالی مولد درون خود دارد.
براساس گزاره فوق، آنچه برای ایجاد اشتغال مولد لازم است سرمایهگذاری و مدیریت تولید است. سرمایهگذاری عرصههای جدید اشتغال را میگشاید و مدیریت استمرار و رقابت این عرصهها را تضمین میکند. هرگونه تلاش دیگری برای ایجاد اشتغال، بدون سرمایهگذاری و مدیریت، تلاش باطلی است که اشتغال کاذب از مسیر رانتهای دولتی ایجاد میکند که طبیعتاً غیرمولد و ناپایدار است.
اشتغالی که تکنولوژی محور نباشد و از کمیت و کیفیت بالا بهرهمند نباشد نیز نمیتواند ارزش افزوده کافی ایجاد کند. اشتغالی که به ارزش افزوده منتهی نشود، نمیتواند درآمد چندانی نصیب شاغلان کند و در آن شرایط، با جامعهای مواجه میشویم که در عین حال که میزان اشتغال در آن نسبتاً بالاست، اکثر شاغلان فقیرند.
انطباق الگوهای ایجاد اشتغال در جامعه ما باگزارههای فوق میتواند گویای وضع اشتغال و وضع درآمدی و رفاهی شاغلان باشد.