«تراجنسیتی» یا «ترنسکشوالیسم»، به نوعی اختلال جنسیتی اطلاق میشود که در آن فرد تضاد و واژگونی شدیدی را میان جنس ظاهری خود با جنسیت روحی و روانی واقعیاش احساس میکند.
در این اختلال که بخش کوچکی از زنجیرهٔ گرفتاریهای جنسیتی را به خود اختصاص میدهد، فرد ساختار بدنی خود را به مثابه قفسی میپندارد که هیچ نوع سازگاری با آنچه در مورد جنسیت خود فکر میکند ندارد. در افراد تراجنس تمامی عناصر تشکیل دهندهٔ جنسیت یعنی «نقش»، «جاذبه» و «هویت جنسی» برخلاف جنس ظاهری فرد عمل میکنند.
فرد تراجنس نه تنها از سنین کودکی نقشی متضاد با جسم خود را ایفا میکند و در سنین بلوغ و بزرگسالی به جای کشش به جنس مخالف به همجنسان خود جذب میشود، بلکه از پذیرش جنسیت ظاهری خود هم به شدت سر باز میزند و خواهان ایجاد تغییر در آن است.
اولین جراحی تغییر جنسیت در ایران وقتی انجام شد که فریدون ملک آرا بعد از چندین مرحله پیگیری توانست مجوز این جراحی را از امام خمینی (ره) دریافت کند و به مریم ملک آرا تبدیل شود.
در حال حاضر که در هر ۱۰۰هزار نفر جمعیت در دنیا ۶ نفر بیمار دچار اختلال هویت جنسی وجود دارد، بیشترین آمار جراحی تغییر جنسیت را در ایران داریم. این مطلب به این معنی نیست که در ایران تعداد بیشتری از این افراد وجود دارند بلکه بیانگر این مطلب است که در ایران این نوع جراحی بیشتر پذیرفته شده است.
در این امر عوامل متعدد اجتماعی و فرهنگی دخیلاند مثل اینکه در خیلی از کشورها افرادی که این مشکل را دارند به روال عادی زندگی ادامه میدهند و مشکل خاصی هم پیدا نمیکنند و حتی خیلی از موارد ازدواج با همجنس هم خیلی مورد نقد قرار نمیگیرد بنابراین نیازی به جراحی تغییر جنسیت احساس نمیشود.
اما در ایران مسائل فرهنگی و گاهی هم نا آگاهیهای اجتماعی بیماران دچار اختلال جنسی را با مشکلاتی مضاعف درگیر میکند. یکی از سادهترین این نا آگاهیها این که همه این بیماران دوجنسه عنوان میکنند در بیشتر اوقات در خیابان مورد اهانت قرار میگیرند.
قبلاً اغلب آنها از خانوادهها طرد میشدند و این موجب میشد که بعضا به رفتارهای ناهنجار اجتماعی تن دهند و نگاهها و قضاوتهای دیگران هم به همین ترتیب در این افراد شکل گرفته است،
البته اخیراً با آگاهیهای ایجاد شده این روند تغییر کرده و این بیماران در خانوادهها پذیرفته شدهاند و به حفظ سلامت اخلاقی و رفتاری آنها بسیار کمک میکند. هرچند که نگاههای همراه با قضاوت عموم مردم همچنان ادامه دارد.
از نظر پزشکی اختلال در هویت جنسی به دو گروه اختلال جنسی آناتومیک و اختلال جنسی روانی تقسیم میشود.
در همه این موارد بیمار میتواند مونث و مذکر باشد. نکته مهم این است که جراحی تغییر جنسیت صرفاً در مورد واژگونی کامل جنسیت صورت میگیرد و در سایر موارد بیمار تحت درمان قرار خواهد گرفت. این جراحی را پزشکان جراح متخصص کلیه و مثانه انجام میدهند و در ایران پروفسور میرجلالی این رشته را در دانشگاه تهران راه اندازی کرده است.
از نظر سطح استاندارد پزشکی در این حوزه هم مثل اکثر رشتههای دیگر پزشکی در ایران بسیار موفق بودهایم تا جایی که خیلی بیماران از کشورهای دیگر برای انجام جراحی به ایران میآیند.
در کشور ما بیماران برای انجام عمل جراحی به مجوز پزشک قانونی احتیاج دارند که بعد طی مراحل قانونی و تشخیص صادر خواهد شد. مراحل تغییر اوراق شناسایی هم بعد از جراحی صورت میگیرد.
این افراد اگر چه با انجام این جراحی ابتدایی قادر به فرزندآوری نخواهند بود اما میتوانند که وارد زندگی خانوادگی و زناشویی شوند و البته در مواردی که دخترها به مرد تغییر جنسیت دادهاند مشکلات بیشتری وجود دارد و جراحی باید در چند مرحله تکمیل شود.
پروفسور میرجلالی از متخصصین نام آشنای این حوزه است که با یک جستجوی ساده اینترنتی میشود نام او را یافت. با همکاری ایشان، دستیاران و همکارانشان توانستیم گفتگوی کوتاهی با چند نفر از این بیماران داشته باشیم.
مطب دکتر شلوغ بود و پر از چهرههایی نه چندان زنانه و نه چندان مردانه که اگر حرفی نمیزدند و صدایشان را نمیشنیدم یا رفتارهایشان را نمیدیدم تشخیص اینکه زن هستند یا قرار است مرد شوند سخت بود.
پارسا فقط بیست و چهار سال داشت و حتی جوانتر هم به نظر میرسید. مهر ماه گذشته جراحی شده بود و از تغییر جنسیت خیلی راضی بود. انگار ۲۴ سال زندگی در دنیای زنانه خیلی آزارش داده بود. پرسیدم از چه زمانی متوجه شدی که مثل دخترهای دیگر نیستی؟ به کسی هم گفتی؟ چه زمانی فهمیدی میشود جراحی کرد؟ با مخالفت خانواده هم مواجه شدی؟ سخت بود؟ و...
با حوصله پاسخ میداد، تعریف کرد وقتی کلاس اول دبستان بوده عاشق دختری شده بود، از آن عشقهای کودکی که برای همه اتفاق میافتد اما با تفاوتی قابل توجه! تا مدتها خودش هم مطمئن نبوده که واقعا پسر است و حتی منتظر سن بلوغ بوده تا بفهمد که بلاخره دختر است یا پسر، مثل همه دخترها بالغ شد ولی تناقضها همچنان ادامه داشت و آزارش میداد.
بارها از مادرش تقاضای آزمایش داشته است که شاید پسر باشد اما سرسری گرفتنها و اینکه رفتارهایش به پای هم بازی بودن با دو برادر بزرگترش گذاشته میشد موضوع را به حاشیه برده بود. برخلاف اغلب این نوع بیماران دانشگاه رفته و بیشترین مشکلات را در دوران زندگی در خوابگاه پیدا کرده بود و بارها به گوشش رسیده بوده که دیگران میگفتند او دو جنسه است و از اینکه با او هم اتاق باشند نگران بودند.
یکی دیگر از این بیماران نیما هنوز جراحی نکرده بود و هنوز لباس زنانه بر تن داشت البته از نوع کاملاً اسپرت، ظاهر و چهره خیلی مشخصی هم نداشت. بیست و شش ساله بود، دانشگاه نرفته بود و کار هم نمیکرد خودش میگفت به خاطر بلاتکلیفی که در آن قرار دارد فعلاً قصد کار و تحصیل ندارد اما کسی نمیداند که دلیلش این است. بسکتبال بازی میکرد. عاشق زندگی بود و با انگیزه به دنبال تغییر آمده بود.
در پاسخ به اینکه هدفش از زندگی چیست، خیلی مصمم گفت رسیدن به جایگاه واقعی خودمم یعنی قالب بدن یک مرد. نیما میگفت با خواهرهایش بیشتر حرف میزند اما همیشه برادرهایش بهتر او را درک میکنند و گفت: وقتی یکی از دوستانم که دختر است و از تمایلات من هم خبر ندارد بخواهد مثل یک دوست دستم را بگیرد حتماً نخواهم گذاشت و بسیار مراقب هستم که تا وقتی جراحی نشدهام تمایلات مردانهام را خیلی مشهود نکنم یا کاری نکنم که مایه خجالت خانوادهام شود.
برای جراحی خودش پس انداز کرده بود و با اینکه از خانواده چندان مرفهی نبود ایمان داشت که هزینه این جراحی هم از آن مواردی است مثل عروسی و خرید خانه و... که میگویند خدا میرساند! خیلی دیر به بلوغ زنانه رسیده بود و از پوشیدن لباس دخترانه و زنانه گفت که چقدر برایش دردناک است.
باید توجه داشت که تنها درمان کسانی که مبتلا به اختلال هویت جنسی هستند، جراحی نیست بلکه آنها برای بازگشت به زندگی عادی نیاز به روان درمانی و تغییر نگاه جامعه به خود نیز دارند.